"بریل ویلسون" غواصی حرفه‌ای است که همیشه باور داشته اعماق اقیانوس پر از گنج‌هایی است که منتظر کشف شدن‌اند. او در طول سال‌ها حلقه‌ها، سکه‌ها و جواهرات گمشدهٔ زیادی یافته، اما به‌جای فروش آن‌ها، از بازگرداندنشان به صاحبانشان لذت می‌برد. زمانی که یک حلقهٔ یادگاری خاص را پیدا کرده و آن را به "مارکوس" یک افسر نیروی دریایی آمریکا، بازمی‌گرداند، به‌زودی درمی‌یابد چیزی که در زندگی‌اش کم بوده، نه گنج‌های دریا، بلکه گنجینه‌ای از جنس عشق است و ...

به نظر می رسد "مگان" زندگی کاملی داشته باشد، یک رابطه دوست داشتنی با یک شوهر شگفت انگیز به نام "توماس" و دو فرزند شایسته. اما پس از مدتی او از حالت اغما بیدار می شود و می فهمد هرگز ازدواج نکرده است. "توماس" و فرزندان او اصلا وجود نداشته اند. پدر و مادر او از این قضیه نگران هستند و "مگان" در تلاش است واقعیتی را که در خواب دیده است، رها کند. وقتی او می خواهد رو به جلو برود پس شغل جدیدی پیدا می کند، رئیس جدید خود را ملاقات می کند و این خود "توماس" است ...